دانشگاه قلب ایران است
اواخر آذر ماه هر سال با عنوان هفته پژوهش نام گذاری شده است. در این هفته از سوی دانشگاه ها و موسسات آموزش عالی نمایشگاه های مختلفی در معرفی دستاورد های علمی و پژوهشی خود برگزار می شود. این گونه اقدامات با هدف معرفی و تبیین پیشرفت های علمی ایران اسلامی به مردم است. ملت در این هفته با تلاش های جهادی اساتید و دانشجویان دانشگاه ها و موسسات عالی در عرصه پیشرفت و توسعه علمی کشور آشنا می شوند و از چگونگی گام های بلند ایران امروز در مسیر آبادانی و ترقی آگاهی پیدا می کنند. از این جهت زحمات همه دست اندرکاران برگزاری هفته پژوهش قابل تقدیر و تشکر است.
با وصف این، گمان می کنم ملت شریف ایران پیشرفت و توسعه علمی دانشگاهیان را نه فقط در هفته پژوهش بلکه در زندگی روزمره خود لمس می کنند. امروز مردم در ناخودآگاه خود خوب می دانند که در رفع نیازهای روزمره و راهبردی به واسطه فعالیت علمی گسترده دانشگاه ها لنگ نمانده اند و منتظر لطف و ترحم کشورهای پیشرفته غربی نیستند. کافیست که دو سه دهه به عقب باز گردیم تا متوجه شویم ایران امروز چقدر متکی به دستاوردهای علمی بومی شده یا ایرانی شده خود است. وضع پیش از انقلاب در این قیاس که جای خود دارد.
اکنون دانشگاه ایرانی به فضل الهی توانسته اثرات شوم تحریم های فلج کننده غرب علیه ایران را خنثی کند. کمر تحریم به دست توانای دانشگاهیان شکسته شده است. غربی ها هم بر این مطلب خیلی خوب آگاهند و فهمیده اند که فقط شَبَه و سایه تحریم بر سر ایرانیان حاکم است و نه خود تحریم. از این رو، تمام امید آنان برای اثرگذاری سایه تحریم بر ذهنیت ایرانیان، رسانه ها و سیاستمداران و روشنفکر نما های وابسته و فضای مجازی مسموم است. چون تنها این جماعت غربزده و وابسته است که همچنان مسأله تحریم را جدی گرفته است و راه حل نجات ایران را در سازش و تسلیم برابر غرب و نظام استکباری می دانند. در حالی که مردم در ضمیر خود چنین درکی ندارند، اگر چه در محاورات عامیانه با آنان هم زبانی می کنند. حتی مردم برخی نارسایی ها مانند قطعی برق و آلودگی هوا را به حساب ناتوانی های دانشگاه در پدید آوردن زیر ساخت ها نمی گذارند. چون می دانند دانشگاه برای اینگونه مسائل راه حل دارد. بلکه ملت اینگونه مشکلات را به حساب بی تدبیری و سوء تدبیر های مدیریتی می گذارد.
دانشگاه ایرانی بر شعار تحقیر آمیز « ما نمی توانیم » فائق آمده است و آن را به شعار افتخار آمیز « ما می توانیم » تغییر داده است. در این میان، تنها نقش مثبت واقعیت تحریم این بوده است که عزم دانشگاه ایرانی را در اراده بر دانستن و توانستن جزم تر و مصمم تر ساخته است. البته اعتماد حاکمیت به توانایی های دانشگاه هم نقش زیادی داشته است. قدرت حاکمه و ملت انقلابی، هم به دلیل آرمان استقلال خواهی و نیز به دلیل مساله تحریم به درستی در امر توسعه و سازندگی به دانشگاه ایرانی اعتماد کرد و پاسخ خوبی هم از این اعتماد ملی دریافت کرد. بطوریکه اکنون چرخ زندگی جامعه به کمک دانشگاه ایرانی در حال چرخیدن است.
واقعیت این است که دانشگاه ایرانی با انقلاب اسلامی متولد شده است، اگرچه فکر آن در پیش از انقلاب وجود داشت. مرحوم امیر کبیر با همین ذهنیت دانشگاه ایرانی دار الفنون را تاسیس کرد. فرهیختگان دردمند و ترقی خواه زیادی بودند که همین ذهنیت را در دانشگاه ها تعقیب می کردند؛ لکن آنها می دیدند که استیلای گفتمان منحط غربزدگی بر فرهنگ عمومی و وابستگی حاکمیت مانع جدی گرفتن دانشگاه ایرانی شده است. در آن دوران، عمده تکیه حاکمیت در امر توسعه بر مستشاران و مهندسان غربی بود. سیل مهاجرت نخبگان ایرانی در آن دوره به دلیل همین جدی نگرفتن آنها از سوی دستگاه حاکمه بوده است. در جدی نگرفتن دانشگاه ایرانی همین بس که حاکمیت اغلب مدیران ارشد خود را از میان درس خوانده های فرنگ رفته انتخاب می کرد. به همین خاطر است که می گوییم تولد دانشگاه ایرانی تا وقوع انقلاب اسلامی به تاخیر افتاده است.
قلب بودگی دانشگاه
اما مقصود نگارنده از بیان مقدمه بالا این است که بگویم امروز دانشگاه ایرانی جایگاه واقعی خود را در میان حاگمیت اسلامی و مردم پیدا کرده است. می دانیم که دانشگاه برای هر ملتی به مثابه قلب برای بدن است. تمام شریان های پیشرفت و توسعه در هر کشوری به دانشگاه ختم می شود. آنچه در شریان های جامعه ی توسعه یافته جریان دارد همانا عقلانیت تکنیکی است و آن دستگاه و عضو رئیسه ای که این نوع عقلانیت را تولید و تا دورترین نقاط کشور پمپاژ می کند، دانشگاه است. دانشگاه عقلانیت توسعه را مستمراً موافق با نیازهای واقعی و بومی جامعه تصفیه و بازآفرینی و مجدداً به شریان های توسعه جامعه تزریق می کند. اکنون دانشگاه ایرانی در ایران چنین جایگاهی دارد. دانشگاه در ایران به مثابه قلب برای جامعه تلقی میشود. همه به درستی فهمیده اند که حیات جامعه وابسته به خوب کار کردن دانشگاه ایرانی است. مردم دستاوردهای علمی دانشگاه ایرانی را در زندگی خود احساس می کنند. و همانطور که گفته شد این چنین درک و واقعیتی از دانشگاه ایرانی تا پیش از انقلاب اسلامی پدید نیامده بود. دانشگاه ایرانی در دوران پهلوی چونان امری زینتی و تشریفاتی بود.
اصول دانشگاه ایرانی
گمان نمی رود که هیچ ایرانی با چنین تلقی ( قلب بودن ) از دانشگاه ایرانی مخالف باشد و ضرورتی هم ندارد بیش از این درباره آن سخن گفت. بلکه مهم این است که بدانیم چگونه از این قلب ایران حراست کنیم و نگذاریم از کار بیافتد که اگر از کار افتد کشور از کار می افتد و با جامعه ای مرده مواجهه خواهیم شد. به همین خاطر، در اینجا به چند عامل ایمنی در امر حراست از قلب ایران اشاره می شود.
۱.خود مراقبتی فرهنگی و اخلاقی
باید در درجه اول، خود دانشگاهیان به مراقبت از این قلب تپنده ملت بپردازند. باید بررسی شود که کدام اخلاق و فرهنگ و گفتمانی بود که دانشگاه ایرانی را از آن وضعیت احساس بیهودگی و تحقیر شدگی و زینتی بودن به وضعیت جهادی اصیل چونان قلب برای توسعه جامعه تبدیل کرده است؟ مسلماً گفتمان های وابستگی غرب باورانه و غربزدگی و ابتذال فرهنگی و اخلاقی محافظ ایمنی دانشگاه ایرانی نه فقط نیستند بلکه چونان سمی برای دانشگاه است. پیش از انقلاب اسلامی همین امور بر مقدرات دانشگاه ایرانی حاکم بود که به مثابه قلب قلب ملت تلقی نمی شد. از این رو، دانشگاه همواره به کار فرهنگی و اخلاقی نیاز دارد. و البته علوم انسانی در این مراقبه خود انگیخته نقش زیادی می تواند داشته باشد. لکن علوم انسانی تحول یافته متعالی از عهده این کار بر می آید و نه علوم انسانی رسمی کنونی حاکم بر دانشگاه.
۲. پیوست فرهنگی
باید آن نوع عقلانیتی که دانشگاه ایرانی وارد شریان های توسعه و پیشرفت کشور می کند همراه با پیوست فرهنگی باشد. به عبارت دیگر، باید این عقلانیت پیچیده در فرهنگ ایرانی اسلامی باشد. در غیر این صورت، دانشگاه ایرانی آن وجه سازندگی و حیات بخشی خود را از دست می دهد. اینکه غربی ها اصرار دارند که تکنولوژی شان به همراه ایدئولوژی غربی صادر شود برای همین خاطر است. از این رو، بیانیه گام دوم انقلاب و ایده اسلامی شدن دانشگاه ها از اسناد بالا دستی پیوست فرهنگی دانشگاه ایرانی به شمار می آید. در همین راستا، نقد جدی بر برگزاری نمایشگاه های هفته پژوهش فقدان پیوست فرهنگی آن است.
۳. وحدت حوزه و دانشگاه
این را همه می دانند که دانشگاه های غربی از دل حوزه های علمیه برآمده است. سنت های علمی و اخلاقی حوزه در پدید آمدن دانشگاه مدرن غربی نقش داشته است. نمی توان تصور درستی از پیدایش دانشگاه غربی بدون ملاحظه حوزه های علمیه مسیحیان داشت. لذا بزرگترین خطای مروجان دانشگاه ایرانی همین بود که گمان می کردند راه دانشگاه با جدایی از حوزه علمیه استوار می شود. در حالی که تجربه نشان داد که قطع ارتباط دانشگاه با حوزه علمیه در دوران پهلوی امری بیهوده و خطا بوده است. چنانکه واقعیت قلب شدگی دانشگاه ایرانی پس از انقلاب بواسطه ترویج ایده وحدت حوزه و دانشگاه بوده است. حوزه علمیه جدای از هبه عقلانیت فلسفی و اجتهادی می تواند آن معنویت مورد نیاز دانشگاه را تامین کند. اما متاسفانه سکولارها و عرفی گرایان حوزوی و دانشگاهی در عدم انعقاد چنین وحدتی نقش دارند.
۴ . رصد دشمن ملت
شاید دشمنان ملت خیلی بیشتر از ما به واقعیت و جایگاه امروز دانشگاه ایرانی واقف شده باشد. آنها خیلی خوب متوجه این معنا شده اند که آنچه ایران امروز را در برابر سلطه غربی ها و توطئه های گوناگون شان علیه ایران مقاوم و شکست ناپذیر کرده است، دانشگاه ایرانی به مثابه قلب تپنده ملت است. آنان بالعیان شاهدند که این دانشگاه ایرانی است که جامعه ایرانی را روی پا نگه داشته است. اگر دستاوردهای علمی دانشگاه در شریان های توسعه و ترقی جامعه امروز ایرانی جریان پیدا نکرده بود، می بایست این ملت خیلی زود از پا در می آمد. به همین خاطر، یکی از اهداف اصلی دشمنان ملت از حرکت انداختن چرخه جهادی دانشگاه ایرانی است. آنها در صدد ایست قلبی ملت از طریق توقف دانشگاه های ایران هستند. از نظر دشمنان ملت بهترین وضعیت برای دانشگاه ایرانی همان وضعیت پیش از انقلاب است. هر روز تعطیلی یا از کار افتادگی دانشگاه ها برای دشمنان ملت خوشحال گننده خواهد بود. به همین خاطر، به نظر می رسد که نباید گذاشت دانشگاه ها به مثل سایر جاها تعطیل شود.
5. دانشگاه مردمی
ایده دانشگاه مردمی حقیقتی طرفینی است که در مفهوم قلب ملت معنای روشنی پیدا می کند. دانشگاه باید بداند که قلب ملت است و نه قلب برای مرفهین بی درد و بیگانگان. دانشگاهی که جوانان این ملت را آنچنان تربیت می کند که با روحیه جهادی آماده خدمت در دورترین و محروم ترین مناطق این آب و خاک است و دغدغه حل مسایل بنیادین را دارد، چنین دانشگاهی مردمی است و چونان قلب برای ملت عمل می کند، نه آن دانشگاهی که جوانان این مرز و بوم را برای مهاجرت یا خدمت به مرفهین بی درد تربیت می کند. همچنین است وضع برای این ملت. نباید مردم گمان کنند که قلب تپنده شان در جایی بیرون از این سرزمین قرار دارد بلکه آن قلبی که برای آنان می تپد و چرخ زندگی روزمره و راهبردی او را به خوبی می چرخاند همانا اینجا، یعنی دانشگاه ایرانی است. باید بدانند که تنها همین دانشگاه ایرانی است که خالصانه و مشفقانه دغدغه تزریق عقلانیت سلیم را در شریان های پیشرفت و توسعه جامعه ایرنی دارد. قلب ایران در درون این سرزمین است و نه در فرنگ. بنابر این، مادامی که پیوند دانشگاه ایرانی و ملت در قالب دانشگاه مردمی مستحکم و استوار باقی بماند می توان به لطف الهی امید داشت که قلب و صاحب قلب، هر دو، زنده و پابرجا خواهند بود. انشاالله
نظر شما :