بیژن عبدالکریمی در نشست وضعیت تفکر و پژوهش در ایران معاصر:
تفکر زمانی و تاریخمند درباره موقعیت چیزها را ازدستدادهایم
به گزارش روابطعمومی «سمت»، به همت پژوهشکده تحقیق و توسعه علومانسانی سازمان مطالعه و تدوین کتب علومانسانی دانشگاهها (سمت) به مناسبت هفته پژوهش، نشست تخصصی وضعیت تفکر و پژوهش در ایران معاصر امروز 25 آذرماه با سخنرانی بیژن عبدالکریمی استاد فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی در این سازمان «سمت» برگزار شد.
وی در ابتدای سخنانش با بیان اینکه جورجو آگامبن، مقالۀ کوتاهی با عنوان «معاصر چیست؟» دارد، گفت: در این نوشته این فیلسوف ایتالیایی میپرسد «ما معاصرانِ چه کسی و چه چیزی هستیم؟».
وی افزود: نیچه در سال 1900، یعنی در پایان قرن نوزده، از جهان رخت بربسته و به لحاظ تقویمی در قرن بیستم حضور نداشت اما برتراند راسل و رودلف کارناپ، هر دو 70 سال بعد از مرگ نیچه زنده بودند و بیش از دو سوم قرن بیستم را حضور داشتند، اما بهراستی، میتوان گفت راسل و کارناپ، در قیاس با نیچه فیلسوفانی معاصرتر هستند و به ما و به زیست جهان ما نزدیکترند؟
این استاد فلسفه با طرح این پرسش که بهراستی معاصریت و معاصربودگی چیست و ما با چه چیز یا چه کسانی معاصر هستیم؟ اظهار کرد: ما گاه با متون و اندیشههایی مواجه میشویم که مؤلفانشان به لحاظ تقویمی از ما بسیار دورند، لیکن با آنها حس قرابت و نزدیکی داریم؛ و گاه برعکس، آثاری را میخوانیم که نویسندگانشان به لحاظ تقویمی به ما بسیار نزدیکاند، اما آنها را از خویشتن و زیست جهان خویش بسیار دور مییابیم.
وی تأکید کرد: بنابراین، سخن نه بر سر همزمانی تقویمی، بلکه بر سر مفهوم معاصریت و معنای «امر معاصر» است. پرسش این است: امر معاصر چیست و چه چیز قوامبخش معاصریت است؟
عبدالکریمی در ادامه سخنانش گفت: آنچنانکه آگامبن، بهدرستی اشاره میکند، معاصر بودن تجربۀ خاصی از زمان و برقراری نوعی رابطۀ خاص با زمان است. بیتردید، این زمان، زمان طبیعی (آفاقی) و تقویمی نیست که همۀ ما در آن مشترکیم، بلکه زمانی انفسی و تاریخی است. اما این رابطه با زمان و تاریخ چگونه رابطهای باید باشد و از چه مؤلفههایی باید برخوردار باشد تا بتوان به معاصریت دستیافت؟
وی با اشاره به اینکه معاصریت برقراری نوعی رابطۀ اصیل با زمان است، گفت: متفکر یا هنرمند معاصر کسی است که زیست جهان دوران خودش را به رسمیت میشناسد، تمایزاتش را از دوران و زیست جهانهای پیشین بازمیشناسد و در همان حال، با شیفتگی و دلسپردگی در زمان حال مستحیل نشده، فاصلۀ خودش را از زمان حال و اکنون حفظ میکند، لذا فرد معاصر پیوندی دوگانه با زمان و زیست جهان کنونیاش دارد. با تفکر معاصر نوعی انقطاع و گسست میان گذشته با اکنون و میان اکنون با آینده حاصل میشود.
عبدالکریمی در پایان سخنانش تصریح کرد: انسان معاصر انسان بریده از گذشته و سنت نیست. او میداند بدون رجوع به گذشته و بدون فهم سنت نظری پیشینیان دریافت درستی از زمانۀ حاضر و روزگار کنونی امکانپذیر نیست.
او با اشاره به اینکه زمان، نحوة هستی ما را دگرگون میکند و عدم فهم این مسئله سبب میشود که با خویش ناآشنا باشیم و هستی خود را فهم نکنیم، گفت: زمان و تاریخ به منزلة مؤلفة بنیادینی از هستی چیزها، فهم، زیستجهان و نحوة هستی و نحوه تفکر ما به نحوی بنیادین وارد نشده است. این نگرش در فهم ما از سنت تاریخی و هویت خودمان نیز مشهود است و به همین دلیل تفکر زمانی و تاریخمند در بارة موقعیت چیزها را از دست دادهایم.
عبدالکریمی در پایان سخنانش گفت: پس هنگامیکه زمان (البته زمان به معنای گفتهشده) وارد هستی میشود اکنونیت موردتوجه و درنگ قرار میگیرد و با نظر به اینکه زمان اکنون هستی خاص خود را دارد نمیتوان با تصلب در چارچوبهای گذشتة متصلبشده خود را مورد فهم جدی قرار داد، بلکه باید بر اساس مؤلفه زمان، اکنونیت و نیز آینده خویش را فهم کرد.
نظر شما :